یادداشتی بر مجموعه داستان میمِ تاکآباد؛ نغمه کرم‌نژاد

نویسنده: آزاده اشرفی

تاریخ انتشار: ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳

چاپ
یادداشتی بر مجموعه داستان میمِ تاکآباد

 

«میمِ تاکآباد» داستان کشف است. رازهای سربه‌مهری که دست خواننده را بسته نگه می‌دارد از همان پشت جلد، از میمِ تاکآباد؛ که این اسم را چطور صدا بزنم؟ و نویسنده نوید آن را به تو می‌دهد که داستان‌ها را بخوانی تا بدانی. وعده‌ي کشف از همان پشت ‌جلد سبز، با کلماتی محو و خاکستری و سرخی ابراز حقیقت داستان.
میمِ تاکآباد از نخستین داستان تکلیفت را معلوم می‌کند که با یک مجموعه‌داستان سرهم‌بندی‌شده طرف نیستی. از «صلح در وقتِ اضافه» که برگزیده‌ی جایزه‌ی ادبی «بهرام صادقی» شد و با تداعی‌های خارق‌العاده، خلق صحنه و نثر پاکیزه شروعی خیره‌کننده را رقم می‌زند، تا «میمِ تاکآباد» که راز کتاب را فاش می‌کند. که سِرّ همه‌ی داستان‌ها کشف است. یافتن بخشی گم‌شده که در هر داستان تمایزی ایجاد کرده است.
داستان‌ها با نثری شگفت‌انگیز، از تکرار به دورند و اما موتیف تکرارشونده در هر داستان، پیداکردن است. آدم‌هایی که به دنبال راهی برای اثبات حقیقت‌ا‌ند که اصلا حقیقت مگر جز در بطن آدمی یافت می‌شود؟ که همه‌ی شخصیت‌های کتاب در میان سادگی‌ها و پیچیدگی‌ها به دنبال دیدن بخشی از حقانیت زندگی‌شان هستند. که فریاد بزنند، دیدی راست می‌گفتم؟ و این فریاد گاه بر سر خود است و گاه بر سر دنیا.
داستان‌ها یکی پس از دیگری، دنیا را می‌سازند؛ از بیابان برهوت و جادویی «وقتِ خوابِ معجزه» تا شهر غریب «شهرِ قشنگ»، از شیرازی که انقلاب کرده بود تا روستای موهوم «میمِ تاکآباد». که حتی زنی در خانه‌ی خودش دنیا را در دستان خود شکل می‌دهد. زنی که به توصیه‌ی خانم ممیزی دست به کاری زده که اصرار دارد تا حالا نکرده، کلمات را قطار می‌کند تا شبیه زنی نشود که دنیا را سخت می‌گیرد. یا مرجانه‌ای که بی‌کلام می‌خواهد عاشقی کند، فقط برای شنیدن هر آنچه که نیاز خوشبختی است. داستان‌ها تکه‌هایی پراکنده از انسان‌ها را جمع می‌کند و طوری نشانت می‌دهد که گمان کنی بخشی از خودت را یافته‌ای. و این به عقیده‌ی من رسالت نویسنده بود که خواننده را پس از حل هر معما، پی یافتن خود بفرستد.
نغمه کرم‌نژاد هر داستان را در فضایی نو معماری کرده و چنان به فضای داستانی واقف است که در ساده‌ترین مکان ممکن، بتوانی یک شهر را تصور کنی که پیش چشمت قد علم کرده. در داستان «سندل‌سیاه» ما روایت را از جلوی یک سندل‌فروشی می‌خوانیم و این تا آخر داستان کشف نمی‌شود جز با ساختن گذشته‌ای که شهری را، محله‌ای را و آدم‌ها را ساخته است؛ و سندل‌ها را لولایی کرده به قدیم، که در نهایتِ داستان این لولا را کشف می‌کنیم.
در کنار معماری داستان، ما شاهد خلق شخصیت‌هایی هستیم که هر کدام منحصربه‌فردند. آدم‌هایی از دل همین جامعه؛ کاسب، فاحشه، هنرمند، معتاد، سرباز. آدم‌هایی که شاید بارها نگاهشان کرده‌ای اما داستانشان را نشنیده‌ای. شخصیت‌هایی که انگار بخشی از نویسنده در آنها زندگی می‌کند؛ آن‌قدر که ملموس و نزدیک نوشته شده‌اند و اما، ردی از قضاوت نویسنده در آن نمی‌بینی. نغمه کرم‌نژاد با زبان یک عاشق حرف می‌زند، اصطلاحات کوچه‌بازاری را می‌آورد یا از آرزو‌های یک سرباز می‌نویسد، اما خودش ساکت است. ردی از نویسنده در داستان نمی‌بینی و این بی‌قضاوت نوشتن، هنرمندی است. مردهای کتاب، مردانی هستند با هزار اداواصول که به‌خوبی شکل گرفته‌اند. زن‌های داستان، زنانی هستند با دنیایی سهل‌وممتنع که شخصیت‌هایی متفاوت دارند و هر کدام راوی قسمتی از زنانگی جامعه‌اند. هر کدام شاید قسمتی از نقاط قوت نویسنده را به دوش کشیده‌اند و ذره‌ذره در داستان‌ها بروز می‌دهند. مثل خرده‌نان‌هایی در جنگل تاریک که قرار است به نجات منتهی شود.
نغمه کرم‌نژاد پاکیزه نوشته است و این منحصر به نثر اعجاب‌آور داستان نیست که هر داستان را با ویژگی خودش نوشته. از لحن روایی تا خلق فضا و زاویه‌دید. که گاه داستانی مثل «میمِ تاکآباد» را از دوربین دانای کل بخوانی یا بنشینی کنار منِ ‌راوی «شهرِ قشنگ». اما به عقیده‌ی من وجه تمایز و شاید نقطه‌قوت این مجموعه‌داستان، وجود چند داستان با زاویه‌دید دوم شخص است. نخستین داستان با این زاویه‌دید «وقتِ خوابِ معجزه» با فضایی جادویی که ریشه در باورهای مردم دارد، روایتی منسجم را قلم زده که بخشی از آن در پشت جلد کتاب آورده شده است. و از نوآوری‌های داستان که کمتر جایی مشاهده‌اش کرده‌ایم، زاویه‌دید اول شخص جمع است که در داستان «سندل‌سیاه» آورده شده. زاویه‌دیدی که قبلا در داستان مشهور «یک گل سرخ برای امیلی» فاکنر خوانده بودیم، حالا در این کتاب تکرار شده و این برای من نشان‌دهنده‌ی ذوق و جسارت نویسنده در خلق اثر است.
تسلط نویسنده به اساطیر و جغرافیای هر داستان، نشان از مطالعه و دریافت بالای او دارد که در هر اقلیم، فرهنگ یا افسانه‌ای را جسته و با قلمش آن را در قصه‌ای بافته و ماندگار کرده. داستان‌هایی مانند «مهرِماه» یا «آناهیتا» به‌خوبی گواه دانایی نویسنده در این راستا است.
چیدمان داستان‌های کتاب هم به گونه‌ای است که بشود گفت خواننده را در فراز و فرودِ رویا و حقیقت نگه داشته. از رویایی صادقه، تا رئالیسم جادویی و افسانه با ضرب‌آهنگی منظم داستان‌ها را تعریف کرده و در نهایتِ کتاب، داستان «گذر» که چالشی بی‌نقطه و پاراگراف است و در آثار ادبی بزرگی مانند «خزان خودکامه» مارکز شاهدش بودیم. قدرت قلم نویسنده در هر داستان تغیر و تاثیری را رقم می‌زند که قصه‌ها را ماندگار می‌کند.
«میمِ تاکآباد» مجموعه‌داستانی است که باید گفت نویسنده، خواننده را محترم شمرده. سواد خواننده را دست‌کم نگرفته و چنان باسلیقه قلم زده که سخت بشود (یا شاید اصلا نشود) ایرادی بر داستان‌ها وارد کرد. از آن کتاب‌ها که وقتی تمامش می‌کنی، می‌دانی چیزی به تو و دنیای تو و عالم ادبیات اضافه شده که حاصلش به قبل و بعد این کتاب تقسیم می‌شود.

 

نوشته های مشابه
داستان-حفره زنبور-سعید اجاقلو

این جایی که هستم، بالای برجک، بهترین مکان برای کسی مثل من است. جایی که مجبوری بیدار باشی و بیدار بمانی. من فقط نگهبانی هستم که از ارتفاع به پهنه‌ی ...

سریال صد سال تنهایی و جادوی شاهکار مارکز

  «صد سال تنهایی» روایت‌گر داستان چند نسل از خانواده‌ی بوئندیاست؛ خانواده‌ای که در میان جنون، عشق‌های ممنوعه، جنگ و سایه‌ی سنگین نفرینی صدساله زندگی می‌کنند. این سریال که در کلمبیا ...

سوتلانا آلکسیویچ جایی نمی‌رود

 پیش‌گفتار مترجم سوتلانا آلکسیویچ نویسنده و روزنامه‌نگار اهل بلاروس است که در سال ۲۰۱۵ برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات شد. او نخستین نویسنده‌ی بلاروس است که موفق شد نوبل ادبیات را از ...

داستان-جیبم هنوز قلمبه نشده بود-سمیرا نعمت‌اللهی

کفش‌هاش شبیه کفش‌های سربازی مرتضی است. دارم کفش‌هاش را نگاه می‌‌کنم. بالا سرم ایستاده. دست می‌اندازد زیر چانه‌ام. درد می‌کند. حاج خانم تا دیدم، جیغ زد، از حال رفت، افتاد ...

واحد پول خود را انتخاب کنید