نامهی هشتم تا دهم
نویسنده: میلنا یسنسکا - مترجم: اطلس بیاتمنش
تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد, ۱۴۰۱
.
میلنا یسنسکا در اکتبر ۱۹۴۰ به اردوگاه کار اجباری راونسبروک در نزدیکی برلین تبعید شد. ابتدا در بلوک ۷ آ، با شمارهی ۴۷۱۴ مستقر شد، که مخصوص چکها بود. بعد با کمک همبندی کمونیست قدیمیاش ایلسه ماخ این فرصت را پیدا کرد که در بیمارستان زندان کار کند و به همین خاطر به بلوک ۱ ب که برای زندانیان توانمند و شاغل در زندان بود، منتقل شد. (مترجم)
نوامبر ۱۹۴۰
عزیزترین دخترم؛
پدربزرگ برایم نوشت که تو خیلی حرفگوشکن هستی. با این کارت خوشبختی را به من هدیه دادی، از تو ممنونم. اگر دلت گرفت به روزی فکر کن که در ایستگاه قطار ایستادهای و من از راه خواهم رسید. من همیشه و هر دقیقه به تو فکر میکنم، در این دنیا هیچکس و هیچچیز را مثل تو دوست ندارم. لطفن همینطور سربهراه بمان. از تو خواهش میکنم.
مادرت
پدر عزیز؛ برای چیزهایی که اینقدر سریع فرستادی از شما متشکرم. صد رایشمارک۱ خیلی بیشتر از چیزیست که من اگر سالها اینجا بمانم، احتیاج خواهم داشت. فقط به خاطر هونزا ناخرسندم، متأسفم. من [یک کلمهی ناخوانا] و غیره برای همیشه. دستهایت را میبوسم. دائمن به شما فکر میکنم. لطفن در مقابل هونزا صبور باش و با او مهربانانه رفتار کن، حتی اگر لیاقتش را نداشته باشد. من از اینکه او پیش توست سپاسگزارم. لطفن در مورد مسائل خصوصی و [یک کلمه ناخوانا] بنویسید.
میلچای شما
پانویس:
۱ واحد پول آن زمان در آلمان
۲۰ جولای (؟)۱۹۴ پدر عزیزم و هونزا؛
من سالمم و حالم خوب است، لطفن نگران نباشید. حتمن دفعهی بعد بیشتر خواهم نوشت. آخرین نامهی شما، ۲ می رسید، اما آن را به من ندادند زیرا ناخوانا بود. لطفن دوباره سریعن برایم بنویسید. هزار بار شما را میبوسم.
میلنا
۱ می (؟)۱۹۴ دختر عزیزم؛
اینبار نامهای از تو دریافت نکردم و خیلی ناراحت و نگرانم. شاید نامه شنبه برسد. هونزا، بیشتر و بلندتر برایم بنویس. من فقط میتوانم هر ماه یک نامه دریافت کنم، اما اغلب یک ماه بدون دریافت هیچ نامهای میگذرد. تو هنوز آنقدر جوان هستی و [یک کلمه ناخوانا] که نمیتوانی تصور کنی این موضوع چقدر ناراحتکننده است. من را فراموش کردید؟ این خیلی بد خواهد بود. من فقط [یک کلمهی ناخوانا] این نامهها را دارم، هونزا. من دختری دارم که فکر میکند، احساس میکند، رشد میکند، دوست میدارد، اما اجازه ندارم با او باشم. فقط میتوانم او را در رؤیایم ببینم، به او فکر کنم و برایش دعا کنم. من فقط میتوانم خیالبافی کنم، به او فکر کنم و برایش دعا کنم. سلامم را بر ابرها بگذارم و به سویش بفرستم، خدا میداند که آیا به او میرسند. من ماهانه فقط میتوانم چند خط رقتانگیز از این دختر بگیرم و حتی آن را هم نمیگیرم. تعجب نکن اگر ناراحت شدم. من خوبم، [چند کلمه توسط سانسورچی سیاه شده است] سالم هستم. از طرف من به ب… [؟] سلام برسان. به دکتر میدیس هم سلام برسان. اغلب به او و حرفهایش فکر میکنم و بسیار دوست دارم یکبار دیگر او را ببینم. همهی شما در یادم هستید و به همهی شما سلام میرسانم، همیشه با شما هستم. حالم واقعن خوب است، از کاری که انجام میدهم بسیار شکرگزارم، سرحال و سالم هستم، فقط من را فراموش نکنید.
شما را میبوسم.
میلنای شما
منبع نامهها
نامههای اول تا سوم میلنا
نامههای چهارم و پنجم میلنا
نامههای ششم و هفتم میلنا
برای آشنایی بیشتر با میلنا یسنسکا، دربارهی میلنا یسنسکا نویسندهی چک را بخوانید.
کفشهاش شبیه کفشهای سربازی مرتضی است. دارم کفشهاش را نگاه میکنم. بالا سرم ایستاده. دست میاندازد زیر چانهام. درد میکند. حاج خانم تا دیدم، جیغ زد، از حال رفت، افتاد ...
بخش نخست: قسمتی از دستنوشتههای فرزاد ن. (بدون تاریخ) خانمها و آقایان! امشب میخواهم داستان یک مخلوق دریایی را برایتان بازگو کنم، پدیدهای بیهمتا و آفریدهای شگفتانگیز که جناب پروفسور پطرسیان ...
ظهر بود و ماه مرداد. آفتاب نشسته بود روی سقف ماشین و هرکجا که عاطفه میراند با آنها بود. تمام طول مسیر. از شهر تا همان روستاهای دور. هرجا که ...
اسمش را گذاشته بودیم «محلهی مثلثی». به نظرم اسم دیگری برازندهاش نبود. منظورم این است که آن ناحیه شکل یک مثلث کامل بود، انگاری که یک نفر آن را به ...
نویسنده: سمیرا نعمتاللهی
نویسنده: نادر هوشمند
نویسنده: فائزه مرزوقی
نویسنده: نویسنده: هاروکی موراکامی - مترجم: اکرم موسوی
نویسنده: اطلس بیاتمنش