ما به این دلیل زندگی میکنیم که آماده بشیم که تا مدت درازی مرده باشیم
نویسنده: شبنم عاملی
تاریخ انتشار: ۱۰ اسفند, ۱۴۰۰
رمان گوربهگور با عنوان اصلی As I Lay Dying توسط ویلیام فاکنر در سال ۱۹۳۰ نوشته شده است. این کتاب با ترجمهی نجف دریابندری در نشر چشمه به چاپ رسیده است. به اذعان دریابندری که عنوان گوربهگور را به این کتاب داده است، او نتوانسته عنوان اصلی را به عبارتی که خودش بپسندد ترجمه کند. فاکنر که این کتاب را یک سال پس از خشم و هیاهو نوشته است، مدعی بود که نوشتن آن را ظرف مدت شش هفته -آن هم با کار شبانه، پای کورهی آتش یک نیروگاه محلی- به پایان رسانده و پس از آن هم دستی در آن نبرده است؛ ولی ساختمان داستان و ظرافت پیوندهایش آنچنان است که خواننده گمان میکند باید بیش از اینها وقت صرف آن شده باشد.
ای ال دکتروف در یادداشتی که بر رمان گوربهگور نوشته است، ابتدا به شخصیت فاکنر میپردازد و او را با همینگوی مقایسه میکند. فاکنر از همینگوی به عنوان نویسندهای «فاقد جرات لازم» یاد کرده است. به نظر فاکنر، همینگوی هرگز ریسک استفاده از کلمهای جدید -کلمهای که خواننده را مجبور به استفاده از لغتنامه کند- را در داستانهای خود نکرده است.
فاکنر بر خلاف همینگوی، در رمان گوربهگور خط صافی که همینگوی در کتابهایش کشیده است را شکسته و رمانی «چند نگاهی» نوشته است. برخلاف همینگوی که در زندگیاش با برنامه بود و شکار، ماهیگیری و نویسندگی را همزمان دنبال میکرد، زندگی فاکنر آشفته، غیرمتمرکز و تلاش مستمر در جهت تامین درآمد برای زنده ماندن بود. گوربهگور هم در شیفت شب یکی از شغلهایش در پای کورهی آتش متولد شد. از این تحلیل میتوان نتیجه گرفت که شخصیت یک نویسنده میتواند در نوشتههایش نمود پیدا کند. همانطور که در رمان گوربهگور با داستانی آشفته، مملو از صحنهها و مونولوگهای پیچیده روبهرو هستیم.
متن کامل این یادداشت را میتوانید در گاهنامهی پیرنگ، شمارهی یک (بهمن ۱۳۹۹) بخوانید. لینک خرید گاهنامه
متن کامل این یادداشت را میتوانید در گاهنامهی پیرنگ، شمارهی یک (بهمن ۱۳۹۹) بخوانید.
لینک خرید گاهنامه
من ترجیح میدهم سرم به کار نوشتن باشد
«در ژانویهی ۱۹۹۰، طی سفرم به مجارستان، چکسلواکی، لهستان، آلمان شرقی و بلغارستان، احساسی که داشتم آمیزهای بود از سردرگمی به اضافهی امید. میدانستم که این سفر هم مثل تمام ...
یادی از عباس معروفی؛ اما شما در متن هستید.[۲]
. ژانویهی سال ۲۰۱۷ است. شما برای رونمایی کتاب «فریدون سه پسر داشت» به کلن آمدهاید. کتاب به تازگی به آلمانی ترجمه و توسط انتشارات بوشرگیلده منتشر شده است. پاییز همان ...
داستان کوتاه
. شب هفتم عینو افتاده بود. از تشک جاکن شد و حس کرد انگشتان پاهایش به هم چسبیدهاند. مثل وقتی که با کفشهای خیس خوابیده باشد. دید در آجار مانده و ...
داستان کوتاه؛ فراخوان همهگیری کرونا
. به تو التماس میکرد اول با زبانش بعد کمکم با چشمانش. وقتی التماس رسید به چشمانش نزدیک بود از دیدنش جان بدهی. چشمانت را میبستی. اما التماسهایش حتی به چشمهای ...
نویسنده: عطیه رادمنش احسنی
نویسنده: نعمت اماموردی
نویسنده: فاطمه معارفوند
نویسنده: ای، تامیکیم - مترجم: زاهده امینی