نویسنده: شبنم عاملی
تاریخ انتشار: ۲۳ خرداد, ۱۴۰۰
رمان ناتمامی نوشتهی زهرا عبدی که برگزیدهی بهترین رمان سال ۱۳۹۵ از جایزهی ادبی هفت اقلیم و جزو نامزدهای نهایی جایزهی داستان شیراز بوده است، به چاپ هشتم رسیده است.
زهرا عبدی در رمان ناتمامی روایتی چندگانه دارد. در این کتاب ما با اسطورهها، جغرافیای متفاوت، تاریخ مشروطه و… مواجه میشویم. اطلاعاتی با حجم زیاد که آنقدر در قصه حل شدهاند که گلدرشت به نظر نمیآیند و نشان میدهد که نویسنده به ادبیات کهن هم تسلط دارد.
رمان با معرفی گیلگمش شروع میشود و با ریتم تند ادامه مییابد و خواننده را به درون انبوه اتفاقات اجتماعی همراه با اسطورهها و افسانهها میافکند و روایت را همچون پازلی پیش میبرد.
شخصیت اصلی این کتاب سولماز است که دانشجوی ارشد ادبیات و از اهر وارد تهران شده است. عبدی در این کتاب سعی بر قهرمانسازی ندارد. سولماز صولتی میل به بدذاتی دارد، کلک میزند، دزدی میکند، دروغ میگوید و اینها را انکار نمیکند ولی تحت تاثیر همکلاسی مفقود شدهاش لیان -که راوی نیمی از فصلهای رمان هم هست- به جستوجوی حقیقت میپردازد و در این راه چهرهی جدیدی از شهر تهران را به خواننده نشان میدهد. چهرهای نه از اتوبانهای چندطبقه و مراکز خرید لوکس، که از دل شهر و جنوب شهر که با فقر و فلاکت یکی شده است. تهرانی زمخت و بدریخت که سعی در مدرن شدن دارد ولی در این تلاش شبیه کودکی ناقصالخلقه شده است.
«تهران همه را میبلعد، بدیاش این است که نه هضم میکند و نه پس میدهد. هر کس را در خودش آنقدر میگنداند که همانجا توی خودش تجزیه بشود و کارش تمام شود.» (از متن کتاب)
در رمان ناتمامی، مردان تصویری وارفته و ناتوان دارند. مردانی ترسو، جاهطلب و خودخواه. در مقابل زنان این کتاب، قدرتمند، زیرک و بلندپروازند. از همان ابتدای کتاب در خواب سولماز، گیلگمش زن است. زنی که گویی به اشتباه در تاریخ و اسطوره مرد پنداشته شده است. ناتمامی از معدود رمانهای ایرانی است که زنها را از خانه و آشپزخانه بیرون میبیند و آنها را در دل اجتماع میگذارد. حتی عشق هم در این رمان با رویدادهای سیاسی و اجتماعی پیوند خورده است.
فصلهای رمان یکی در میان از زبان لیان و سولماز روایت میشود. لیان از جنوب و سولماز از شمال غرب که در مرکز با هم تلاقی کردهاند و هماتاقی شدهاند. لیان سمبل خدا و سولماز سمبل یک آدم معمولی با همهی خطاهایش.
آدمها در این کتاب همگی مهاجرند، مهاجر به این معنا که خودشان را متعلق به سرزمینی که در آن زندگی میکنند نمیدانند. آنها حتی در شهر و وطن خویش غریبند.
عبدی با اشارهی موتیفوار به ناتمامی در بین سطرهای کتاب به ما نشان میدهد که زندگی همهی ما ناتمام است و زندگی قصهایست تکراری از ازل تا ابد. در انتها، وقتی داستان ناتمام به پایان میرسد، خواننده معنای واقعی ناتمامی را درک میکند.
نامهی یازدهم تا سیزدهم
. نامهی یازدهم به پدرش یان یسنسکی آگوست ۱۹۴۱ پدر عزیز؛ خوشحالم که کارلا بهتر شده است. به نظر میرسد که تو به خوبی از او مراقبت کردهای. از تو متشکرم. خوشنودم که هونزا سالم، ...
نامهی هشتم تا دهم
. میلنا یسنسکا در اکتبر ۱۹۴۰ به اردوگاه کار اجباری راونسبروک در نزدیکی برلین تبعید شد. ابتدا در بلوک ۷ آ، با شمارهی ۴۷۱۴ مستقر شد، که مخصوص چکها بود. بعد ...
نامههایی از زندان پانکراک-پراگ؛ ژوئن- اکتبر ۱۹۴۰
. اواسط ژوئن ۱۹۴۰، دادرسی علیه میلنا یسنسکا متوقف شد، به دلیل اینکه: «شواهد کافی از فعالیتهای خیانتآمیز در دسترس نیست». ختم دادرسی را میتوان به عملکرد هوشمندانهی میلنا مرتبط دانست ...
نامههایی از زندان درسدن، آلمان (۱۹۴۰)
نامهی چهارم میلنا یسنسکا به پدرش یان یسنسکی رابطهی خوب میلنا یسنسکا و پدرش در سالهای پس از مرگ مادرش، به شورشی آشکار علیه هنجارها و خواستههای پدر تبدیل شد. میلنا که ...
نویسنده: میلنا یسنسکا - مترجم: اطلس بیاتمنش
نویسنده: نویسنده: میلنا یسنسکا - مترجم: اطلس بیاتمنش