نویسنده: به انتخاب گروه ادبی پیرنگ
تاریخ انتشار: ۲۳ خرداد, ۱۴۰۰
متن زیر، بریدهایست از مصاحبه با آلبر کامو به نام «هنرمند و زمان او» که به انتخاب مترجم؛ مصطفی رحیمی، در کتاب «تعهد اهل قلم» توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
در این گفتوگو که در سال ۱۹۵۳ انتشار یافته است، کامو نظرات شخصی خود را دربارهی نقش هنرمند و ضرورت اثر هنری در جامعه، بیان میکند.
کامو: در این باره ادعای بسیار یا قریحه و استعدادی لازم است که من فاقد آنم. من شخصا طالب هیچ «نقشی» نیستم و جز یک قریحهی حقیقی ندارم: یعنی به عنوان آدمی، قریحهای برای خوشبختی احساس میکنم و به عنوان هنرمند، چنین به نظرم میرسد که باز هم باید در آثار خود، بیتوسل به جنگ و دادگاه، شخصیتهایی بیافرینم. اما شما، همچنان که میتوان به سراغ هر کسی رفت، به سراغ من آمدهاید که عقیدهام را بپرسید. هنرمندان دورانهای گذشته ممکن بود دستکم در برابر زور و استبداد سکوت کنند. اما نیروهای استبداد امروزه به راه تکامل رفتهاند و در برابر آنها سکوت و حتی بیطرفی درست نیست. باید تکلیف خود را معین کرد یا با آنها بود یا در برابر آنها. با این مقدمه من در صف مخالف آنان قرار دارم. اما این نکته به معنی انتخاب «نقش» راحت «شاهد» نیست. منظور من این است که ما باید دوران خود را آنچنان که هست بپذیریم و در یک کلمه وظیفهی خود را انجام دهیم. از این گذشته شما فراموش میکنید که قاضی و متهم و شاهد با سرعتی عجیب جا عوض میکنند. اگر من به نظر شما انتخابی کردهام، راه من دستکم این است که برعکس بسیاری از فیلسوفان، هرگز بر کرسی قاضی یا پاییندست کرسی قاضی ننشینم. از این که بگذریم موقعیت برای عمل، عمل نسبی، کم نیست. امروزه «سندیکالیسم» مقدم بر همه و بارورتر از همهی کارهاست.
کامو: از هنرمند توقع آن نیست که دربارهی «شرکتهای تعاونی» چیز بنویسد و نه برعکس توقع آن است که در برابر رنج دیگران سکوت کند. چون شما عقیدهی شخصی مرا در این باره پرسیدهاید، من هم به سادگی جواب میدهم. ما به عنوان هنرمند شاید نیازی به دخالت در مسائل این قرن نداشته باشیم، اما به عنوان بشر، چرا. کودک خردسالی که استثمار میشود یا تیرباران میگردد، بردگان اردوگاهها، بردگان مستعمرهها، اردوهای شکنجهدیدگان که دنیا مملو از آنهاست، اینها همه از کسانی که قادر به سخن گفتناند میخواهند که سخنشان را با سکوت آنان پیوند دهند. من هر روز مقالهای مبارزهجویانه ننوشتهام، من در مبارزههای همگانی شرکت نکردهام، زیرا مایلم جهان از مجسمههای یونانی و از شاهکارها پوشیده شود. کسی که در اندرون من این تمایل در او میجوشد، زنده است. چه بهتر که وی در جان دادن به آفریدههای خیال خود بکوشد. اما از نخستین مقالهها تا آخرین کتابم، که شاید زیادتر از حد معمول باشد، قلم برنداشتهام مگر از آن رو که نمیتوانم خود را از حوادث روزانه و از کنار کسانی که تحقیر میشوند، کنار بکشم. اینان که گفتم نیاز به امید دارند و اگر ما همه خاموش شویم و اگر این مردمان را میان دو نوع تحقیر مختار بگذاریم، برای همیشه ناامید میشوند. و ما را هم در پی خود ناامید میکنند. […] با این همه، آنچه گفتم بدان معنی نیست که ما باید طبیعت هنری خود را فدای فلان خطابهی اجتماعی بکنیم… من به هیچوجه ارزشهای خلاق هنری را به نفع ارزشهای بشری، یا برعکس، سبکسرانه نفی نمیکنم. به نظر من این دو به هیچوجه از هم جدا نیستند. و عظمت هنرمندانی چون مولیر و تولستوی و ملویل در تعادلی است که میان این دو ارزش به وجود آوردهاند. امروزه به سبب ضرورت پیشامدها ما مجبوریم فشار حاصل از این تعادل را به زندگی خود منتقل کنیم. به همین سبب هنرمندان بسیاری، که زیر بار وقایع خمیدهاند، به برجهای عاج یا به معبدهای سیاسی پناه میبرند. اما من به سهم خود در این هر دو گریزی یکسان میبینم. ما باید در عین حال هم در خدمت دردمندان و هم در خدمت زیبایی باشیم. […] اما هنرمند به هیچوجه تنها نیست. هنرمند در میان همگان است. نه برتر از آنهاست و نه فروتر، بلکه درست در ردیف همهی کسانی است که کار میکنند و در مبارزهاند. رسالت هنرمند در برابر بیداد، باز کردن درهای زندانها و سخن گفتن از شوربختی و نیکبختی همگان است. در اینجاست که هنر در برابر دشمنان خویش، با اثبات این نکته که به خودی خود دشمن هیچکس نیست، حقانیت خود را ثابت میکند. بیگمان تنها با هنر، تجدید حیات عدالت و آزادی را نمیتوان تضمین کرد. اما با نبودن هنر، این تجدید حیات بیشکل و قواره است و بنابراین هیچ نیست. بیوجود فرهنگ و آزادی نسبی، که لازمهی فرهنگ است، اجتماع هرچند تکامل یافته باشد جز جنگلی نیست. چنین است که هر اثر هنری اصیلی که آفریده میشود، هدیهای است برای آینده.
آلبر کامو، تعهد اهل قلم، ترجمه مصطفی رحیمی، انتشارات نیلوفر
حکم قتلت را امروز صبح صادر کردند. نه به صورت علنی و نه به شکل دستورالعملی از طرف فرمانده؛ دهانبهدهان و با نشانهها. طوری که بعدها بشود کتمانش کرد. از امشب ...
این جایی که هستم، بالای برجک، بهترین مکان برای کسی مثل من است. جایی که مجبوری بیدار باشی و بیدار بمانی. من فقط نگهبانی هستم که از ارتفاع به پهنهی ...
«صد سال تنهایی» روایتگر داستان چند نسل از خانوادهی بوئندیاست؛ خانوادهای که در میان جنون، عشقهای ممنوعه، جنگ و سایهی سنگین نفرینی صدساله زندگی میکنند. این سریال که در کلمبیا ...
پیشگفتار مترجم سوتلانا آلکسیویچ نویسنده و روزنامهنگار اهل بلاروس است که در سال ۲۰۱۵ برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد. او نخستین نویسندهی بلاروس است که موفق شد نوبل ادبیات را از ...
نویسنده: علی نادری
نویسنده: سعید اجاقلو
نویسنده: احمد راهداری
نویسنده: ماشا گسن | مترجم: شبنم عاملی
نویسنده: سمیرا نعمتاللهی