«این جنگیست میان دو روایت»
نویسنده: گروه ادبی پیرنگ
تاریخ انتشار: ۱۷ آذر, ۱۴۰۲
به همت کتابسرای کهور شیراز مجموعهداستان «میمِ تاکآباد» اولین اثر نغمه کرمنژاد نقد و بررسی شد. مجموعهداستان «میمِ تاکآباد» توسط نشر «آگه» در اسفند سال ۱۴۰۰ منتشر شده است.
این جلسه به همراهی دو نویسندهی شیرازی؛ طیبه گوهری و محمد کشاورز و با حضور جمعی از بزرگان ادبی شیراز در ۱۵ آذرماه در کتابسرای کهور شیراز برگزار شد.
ابتدا بخشی از یک داستان توسط نویسنده؛ نغمه کرمنژاد خوانده شد و سپس محمد کشاورز نویسندهی «روباه شنی» دربارهی این مجموعه صحبت کرد. او گفت:
«نویسندهها مینویسند تا یک روایت را در برابر روایتهای رسمی بگذارند. چراکه جهان از روایتهای متکثر شکل گرفته و میگیرد. در شرایطی که مدام زیر بمباران روایتهای رسمی هستیم، ادبیات میتواند روایت خودش را بسازد و در مقابل این روایتها بگذارد. نه فقط ادبیات که هر هنر دیگری. این جنگیست بین دو روایت. گاهی این اتفاق میافتد و میبینیم که نویسندهای موفق شده روایت خودش را بسازد تا بتواند آن روایت رسمی را نقض یا تعدیل کند. و جهانی را در مقابل جهانی که میخواهند به ما تحمیل کنند، قرار دهد. مانندِ روایت «داش آکلِ» صادق هدایت که در برابر روایت رسمی مانده است. روایت «سووشونِ» سیمین دانشور که در مقابل روایت رسمی مانده و روایت «چرا دریا طوفانی شدِ» صادق چوبک و همچنین «اسفار کاتبانِ» ابوتراب خسروی. وقتی نویسنده به ابزار کارش تسلط داشته باشد تواناست تا روایت خاص خودش را از یک واقعه بیافریند. در این مجموعه کرمنژاد تا حدود زیادی موفق به این کار شده است.»
کشاورز افزود:
«یکی از مشخصههای آثار کرمنژاد در این مجموعه کارکردِ لحن در داستانهاست. هر داستان لحن و صدای مختص خودش را دارد. ایجاد لحنهای متفاوت داستان را اعتلا میدهد. در هر داستان با چیدمان صداها و کلمهها، جهانِ همان داستان را میسازد که نشان از توانایی نویسنده دارد. و واضح است که شتابی برای چاپ نداشته. همان شتابی که گاهی برای نویسندهها آسیبزننده خواهد بود. تکتک داستانها ساختار فنی خوبی دارند و مدرناند. البته که هنر هیچگاه به کمال نمیرسد و همیشه نقصهایی هست. این مجموعه هم از نقص مبرا نیست. که خصلت کار هنری همینست؛ همانطور که به انسان کامل اعتقاد ندارد به هنر کامل هم دست پیدا نمیکند.»
کشاورز نویسندهی «بلبل حلبی» و «کلاهی که پس معرکه ماند» در ادامه گفت:
«مشخصهی دیگر این مجموعه اینست که داستانها، مختص به یک صدای زنانه نیستند. گاهی میبینیم که داستان نویسندگان زن محدود به اتفاقات خانوادگی میشود. در این مجموعه کرمنژاد این سد را شکسته است. چه به لحاظ لحن و چه فضا. مثل داستان «صلح در وقتِ اضافه» که فضای جنگی دارد. این جسارت و شجاعت نویسنده است که از مرزها و خط قرمزها عبور کند. یا مثلن در داستان «سندلسیاه» که لحن لمپنی و مردانه دارد و اتفاقا این لحن در داستان جا افتاده و توانسته آن فضایی که معمولن ما در ادبیات نویسندههای زن میبینیم را تغییر دهد و تفاوتی ایجاد کند. ویژگیِ دیگر این مجموعه، مردستیز نبودن داستانهاست. یک لحن مردستیزانهای در ادبیات خانمها باب شده، که سببیتی هم ندارد. اما نویسندهی «میمِ تاکآباد» کارِ خودش را فراتر از این میداند و اصلن ادبیاتش مردستیز نیست. به نظر میآید نویسنده خیلی خوب توانسته این فضا را پشت سر بگذارد. فضایی که گاهی از سمت برخی نویسندهها ایجاد میشود تا متن، فیمنیسم ادبی جلوه کند. کرمنژاد این مفهوم را کنار زده و به مفهوم عام انسانی توجه کرده و نه جنسیت.»
محمد کشاورز پس از خواندن بخشی از داستانِ «گذر» از این مجموعه، اشارهی دوبارهای کرد به تفاوت لحن در هر داستان که باعث شده است، مجموعه کسلکننده نباشد.
«اینجاست که تاکید میکنم لحن و ریتم تا چه اندازه به ساختار داستان کمک میکند و چطور توانسته در مقابل روایتهای ثابتشده، روایت خودش را بسازد.»
.
طیبه گوهری نویسندهی «گلوگاه» دربارهی مجموعهداستان «میمِ تاکآباد» گفت:
«خواندنِ مجموعهداستان «میمِ تاکآباد» تعبیر رازهای سربستهی زندگیست که گاه در خلسهی یک رویا و گاه در هیبتِ یک کابوس متجلی میشود. هر متن به فراخور خود رازی را بر دوش میکشد که حامل معناییست از زندگیهای ازدسترفته، آدمهای درگذشته و رازهای سربه مهر. نویسنده مصر است برای کشف و شهود داستانی و برای سفیدخوانی متن، بخشی از روایت داستان را به مخاطب فعال واگذار میکند. کرمنژاد با تکیه بر عناصری چون فقدان که شامل فقدان انسان و شی میشود و رازوارگی و با بهره گرفتن از زبان و فرم آزمودهی خود دست به روایتِ آدمهای فراموششده میزند. او رویاها و کابوسهای گذشته را از پسلهی ذهن بیرون میکشد و با چینشی دقیق ما را به ضیافتِ داستانهایی با ساختارِ معمایی و پیچیده میبرد. نویسنده معمولن داستانها را از زبان حال شروع کرده و با شگرد و تمهیداتی به خاطرات گذشته نقب میزند. در این فلاشبکهای پرتعداد، خواب و رویا نقش موثری ایفا میکند و در پایان مولف ما را به زمان اکنون روایت باز میگرداند.»
نویسندهی «و حالا عصر است»، سپس چند داستان از این مجموعه را بررسی کرد:
«داستان صلح در وقتِ اضافه، رازوارهای ضد جنگ است. نکتهی قابل تامل در این داستان این است که مولف در مقام یک نویسندهی زن موفق به برساختن لحن، زبان و فضایی ذهنیِ مردانه میشود. و این مهم در باورپذیریِ روایت موثر واقع شده است. داستان «میمِ تاکآباد» از میدان روستایی شروع میشود که قرار بوده بنایی وسطش ساخته شود که نشده و بنا به مرور به شکل تختهسنگی برآمده و سالیان سال همان وسطِ روستا نیمهکاره و بلاتکلیف رها شده است. درست مثل زندگیهای ابتر و نیمهکاره، جوانیهای نکرده و آرزوهای به زنجیرکشیده شده که همچون ارواح سرگردانی در پسکوچههای متروک روستا پرسه میزند. همراه با بویی که رویهاش خوب است و لایهی زیرینش متعفن و خوفناک. دختری نوجوان با عصایی در بغل کوچهبهکوچه و خانهبهخانه دنبال برکت نان میگردد و با هر تقتقِ عصای او، رعشهی جنون و مرگ در رگهای داستان میدود و در پایانی مخوف و تکاندهنده، دختر همهی جوانی و طراوتش را با پیری تاخت میزند و تبدیل میشود به میمِ خمیدهی تاکآباد و شاید میمِ متکثر مجموعهداستان. در داستان «وقتِ خوابِ معجزه»؛ مرگبازی و بازیِ مرگ و زندگی در چاه ویل انتظار برای زن و مرد عاشق داستان اتفاق میافتد. نویسنده بذر انتظارِ معجزهای بههنگام را چون نطفهای در دل متن میکارد و با هر رجعتی به گذشته این نطفه تکثیر شده و رشد میکند. با هر فلاشبک، نور امید در دل مخاطب جان گرفته و روشن میماند به امید نجات؛ نجات عشق، نجات زندگی یا زندگانی، نجات از تاریکی و سکوت و رسیدن دوباره به آسمان و نور و روشناییِ دشت بیقرارِ زندگی. کرمنژاد در داستانِ «شاهزاده خانمی از ماه» مفهومِ مرگ را به اقتضای متن به شیوهی خودش بازتولید میکند و جورچین داستان را به گونهای میچیند تا به سوی محتوم ختم نشود. راوی روایت با مرگ ددهای که خاطرش بسیار عزیز بوده با مرور خاطرات گذشته اطلاعات دستچین شدهای را به مخاطب میدهد و معنای این فقدان را از خودش و از مفهوم کلیشهای مرگ بازپس میگیرد که ننهجانِ داستان میتواند نمرده باشد. نویسنده در جایی خاطرنشان میکند که اگر دوست داشتن کافی بود، همه چیز آسان مینمود. و این دریغِ ابدی در جانِ خواننده و راوی نبض میزند که دوست داشتن برای نگه داشتنِ آدمها، اشیا و مکانها کافی نیست. عنصر فقدان که در ابتدای این متن به آن اشاره شده بود، در دو مورد از سه امکان متجلی میشود؛ فقدان ننهجان و خانهی دوران پهلوی اول و امکان فقدان سوم به تشخیص مولف برجای میماند تا در دستهای راوی دانهدانه چرخ یاقوتی بزند.»
طیبه گوهری نویسندهی «برف سرخ و داستانهای دیگر» در آخر گفت:
«۱۲ داستانِ میمِ تاکآباد و تولید محتوای ادبی در «سایت ادبی پیرنگ»، همراه با سلوک و شیوهی زیستِ ادبی مولف که توام با صبر و سکوت است، ما را منتظر داستانها و کتابهای بعدیِ او نگه میدارد.»
نغمه کرمنژاد، پس از خواندنِ بخشهایی از این مجموعهداستان گفت:
«در شرایطی که ما مدام تحت فشار و ازدحام صفهای طولانیِ باید و نبایدهای ایدئولوژیک، نظریههای اجتماعی یا حتا گاهی ادبی و هنری هستیم، ادبیات و رمان این توانایی را دارد که امکان بزرگاندیشی و دگراندیشی را به ما باز گرداند. و یاریمان کند تا دوام آوریم.» او در جلسهی پرسش و پاسخ افزود: «برای مخاطب فعال مینویسم. چون ذهن یک مخاطب خوب هنگام خواندن داستان باید که فعال باشد و نقش خود را در پیشبرد داستان ایفا کند. وگرنه مخاطب غیرفعال میتواند انتخاب کند و پاورقی بخواند.»
«در شرایطی که ما مدام تحت فشار و ازدحام صفهای طولانیِ باید و نبایدهای ایدئولوژیک، نظریههای اجتماعی یا حتا گاهی ادبی و هنری هستیم، ادبیات و رمان این توانایی را دارد که امکان بزرگاندیشی و دگراندیشی را به ما باز گرداند. و یاریمان کند تا دوام آوریم.»
او در جلسهی پرسش و پاسخ افزود: «برای مخاطب فعال مینویسم. چون ذهن یک مخاطب خوب هنگام خواندن داستان باید که فعال باشد و نقش خود را در پیشبرد داستان ایفا کند. وگرنه مخاطب غیرفعال میتواند انتخاب کند و پاورقی بخواند.»
در همین زمینه ابوتراب خسروی نویسندهی «رود راوی» تاکید کرد:
«من فکر میکنم که یکی از مشکلاتی که ما داریم این است که سیستم تعلیم و تربیت خواننده تربیت نمیکند. اگر خواننده تربیت میکرد، تیراژ ما به این تعداد نبود و وضعیت خوانندههای ما به این شکل نبود. در جامعهای که نه در آموزش ابتدایی و نه دبیرستان و دانشگاه خبری از آموزش ادبیات معاصر نیست و خواننده تربیت نمیشود، طبیعیست که همچین وضعیتی پیش بیاید که حتا باسوادهای ما عاجز باشند از اینکه یک متن ادبی یا کتاب را بخوانند و بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. بیشترین تیراژ مخصوص به پاورقیهاست. زمانی بود که اوج فروش پاورقیها بود. نویسندهایی بودند که پاورقینویس بودند و حتا تا سالهای بعد هم کتابهای اوراقشدهی آنها با قیمت بالا خرید و فروش میشد. اساسا همیشه گفتهام این پاورقیها میتواند جای آموزش توی مدرسه را بگیرد. به این شکل که طعمِ خواندن را با پاورقیخواندن بچشند و بعد به طرف ادبیات جدی سوق داده شوند. به هر جهت این مشکل و مصیبتیست که همه داریم.» ابوتراب خسروی نویسندهی «دیوان سومنات» اشاره کرد که: «نویسنده تعهدی ندارد که برای هر طیفی بنویسد. مخاطب میتواند انتخاب کند که پاورقی بخواند یا گلشیری. کسانی مثل گلشیری یا صفدری تعهدی ندارند که سطح متن خود را تغییر دهند و یا مضامینی کار کنند که مورد علاقهی آنها نیست.»
«من فکر میکنم که یکی از مشکلاتی که ما داریم این است که سیستم تعلیم و تربیت خواننده تربیت نمیکند. اگر خواننده تربیت میکرد، تیراژ ما به این تعداد نبود و وضعیت خوانندههای ما به این شکل نبود. در جامعهای که نه در آموزش ابتدایی و نه دبیرستان و دانشگاه خبری از آموزش ادبیات معاصر نیست و خواننده تربیت نمیشود، طبیعیست که همچین وضعیتی پیش بیاید که حتا باسوادهای ما عاجز باشند از اینکه یک متن ادبی یا کتاب را بخوانند و بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. بیشترین تیراژ مخصوص به پاورقیهاست. زمانی بود که اوج فروش پاورقیها بود. نویسندهایی بودند که پاورقینویس بودند و حتا تا سالهای بعد هم کتابهای اوراقشدهی آنها با قیمت بالا خرید و فروش میشد. اساسا همیشه گفتهام این پاورقیها میتواند جای آموزش توی مدرسه را بگیرد. به این شکل که طعمِ خواندن را با پاورقیخواندن بچشند و بعد به طرف ادبیات جدی سوق داده شوند. به هر جهت این مشکل و مصیبتیست که همه داریم.»
ابوتراب خسروی نویسندهی «دیوان سومنات» اشاره کرد که: «نویسنده تعهدی ندارد که برای هر طیفی بنویسد. مخاطب میتواند انتخاب کند که پاورقی بخواند یا گلشیری. کسانی مثل گلشیری یا صفدری تعهدی ندارند که سطح متن خود را تغییر دهند و یا مضامینی کار کنند که مورد علاقهی آنها نیست.»
حسین مقدس نویسندهی «فرو رفتن در چاه»، در این خصوص گفت:
«تعبیرِ واقعیت در دنیای مدرن تغییر میکند. واقعیت در دنیای مدرن متکثر است و لایههای متفاوت دارد. بنابراین اغلب مخاطبین ادبیات داستانی و حتا هنر که از دل یک جامعه سنتی بیرون آمدهاند، نمیتوانند پیچیدگیهای واقعیت را آنگونه که هست و بدون آموزش کافی پیدا کنند و به همین دلیل است که میبینیم مخاطبینِ ادبیات مدرن بیشتر آدمهای آموزشدیدهای هستند که با وجههای متفاوت واقعیت به شکل حرفهایتری روبهرو شدهاند. واقعیت، همیشه با بیانِ واقعیت فرق میکند. بیان واقعیت در هر فرماسیون اجتماعی متفاوت است. یعنی اگر ما در دوران شبانی زندگی کنیم واقعیت را خیلی سادهتر پیدا میکنیم. ادبیاتِ جدی همانطور که آقای کشاورز گفتند؛ قرار دادنِ یک روایت است که بالنده است، در برابر روایتهای ارتجاعی گوناگونی که به دلایل مختلف ترویج پیدا میکنند. بنابراین داستان علیرغم آن چیزی که به نظر میآید؛ یعنی تفننی و سرگرمکننده، چیزی خلاقانهتر از خودش وجود ندارد.»
خسروی تایید کرد که:
«خوانندهبودن مهارت میخواهد تا ارتباط با متن برقرار شود. این بحران مخاطب است.» در نهایت افزود: «موافقم که هر نویسندهای باید طیف خوانندگان خودش را به دنبال بکشد.»
دکتر فهیمه حیدری برگزارکننده و مدیر کتابسرای کهور، جلسه را با این کلام به پایان برد:
«طبق تحقیقی که داشتم، متوجه شدم رمانهای پرفروش تاریخِ ادبیات ایران مثل «بوف کورِ» هدایت و یا «سووشون» دانشور بودند. اینجاست که به گمانم مخاطب را نباید دستِ کم گرفت. این نشان میدهد که این کتابها خوانده میشوند. شاید خیلی وقتها مخاطبی که از نظر ما عام است، اتفاقن دارد پیگیری میکند. و البته که هنر و ادبیات عرصهی خلق و آفرینش است و آفرینش هم درجات دارد و مخاطب هم باید حواسش به طبقات خلق و آفرینش نویسنده باشد.»
«همهچیز را بهطور کامل و بدون استثنا بسوزانید»
«همهچیز را بهطور کامل و بدون استثنا بسوزانید»۱ ۱۰ آوریل ۱۹۲۴ فرانتس کافکا۲ حکم مرگ خود را دریافت کرد. هیچکس این واقعیت هولناک را از او پنهان نکرد، درست مثل اتفاقی ...
«میمِ تاکآباد» داستان کشف است. رازهای سربهمهری که دست خواننده را بسته نگه میدارد از همان پشت جلد، از میمِ تاکآباد؛ که این اسم را چطور صدا بزنم؟ و نویسنده ...
یادداشت بر رمان «توپ شبانه» جعفر مدرس صادقی
«من سالهاست که فقط دفترچه خاطرات مینویسم... شاعر بودن به این سادگیها نیست. به چاپ کردن و چاپ نکردن هم نیست... شعرا فقط احترام دارند. اما احترام به چه دردی ...
ناداستان
وسطهای فروردین بود و هوای طبس رو به گرمی میرفت. صبح زود به تونل رفتم و به کارگاههای استخراج سر زدم. بعد از اینکه دوش گرفتم، راه افتادم بهطرف دفتر ...
نویسنده: اطلس بیاتمنش
نویسنده: آزاده اشرفی
نویسنده: آرش مونگاری
نویسنده: علی سیدالنگی