و کلاهی که پسِ معرکه پرتاب میشود
نویسنده: نغمه کرمنژاد
تاریخ انتشار: ۲۶ دی, ۱۴۰۰
تازهترین اثر «محمد کشاورز» (۱۳۳۷) نویسندهی اهل شیراز با نام «کلاهی که پس معرکه ماند»، توسط نشر چشمه در زمستان ۱۴۰۰ منتشر شد. مجموعهداستان «کلاهی که پس معرکه ماند»، شامل ۹ داستان است. و آنطور که خود نویسنده میگوید در فاصلهی بین سالهای ۹۴ تا ۹۹ نوشته شدهاند.
«یعنی یک دورهی پنج ساله. فکرکنم با گذشت زمان و نسبت به کارهای قبلیِ من، کمی حجم داستانها بیشتر شده، حس کردم باید به آدمهای داستانهام فضای بیشتری برای حضور در صحنه بدهم، یعنی علاوه بر محور اصلی، خردهروایتهای فرعی مرتبط با محور اصلی هم در داستان کارسازی کنم. و دیگر این که ایدهی چندتایی از این داستانها سالها، شاید حدود بیست سال در ذهن من بود و با من زندگی میکرد و در ذهنم با حذف و اضافهی آدمها و صحنهها شکل میگرفتند تا جایی که حس کردم شدهاند همان چیزی که میخواهم. نوشتم و بازنویسی کردم و رسیدم به داستانهایی که خشنودم از نوشتنشان و امیدوارم خوانندگان هم از خواندنشان راضی باشند.»۱
محمد کشاورز گزیدهکار است و در نشر آثارش صرفهجو. به گفتهی «عباس معروفی» نویسندهی «سمفونی مردگان» و «فریدون سه پسر داشت»، او «معمارِ داستان کوتاه» است. هوش رواییاش باعث پدید آمدن جهان داستانیای میشود که حتا در یک ساختار واقعگرایانه، نشان از رویارویی و درگیریِ مخاطب با جهانی دیگر و فراواقعی میدهد. و جزیینگریِ سنجیدهاش به قول «ابوتراب خسروی» نویسندهی «رود راوی» و «اسفار کاتبان» از نقاط قوت داستانهای اوست. از هیاهو فاصله گرفته و به نظر میآید به تماشا نشسته است. در دیدار با او نمیشود حدس زد که هزارها قصه پسِ ذهنش آرام آرام شکل میگیرند. خودش نیز آرام است و هوای ادبیات و اهلش را دارد. پیش از این، سه مجموعهی دیگر منتشر کرده: «پایکوبی» (برندهی جایزهی ادبی گردون به خاطر داستان «شهود» در سال ۱۳۷۴)، «بلبل حلبی» (برندهی جایزهی منتقدان و نویسندگان مطبوعات، جایزهی ادبی اصفهان و جایزهی فرهنگ پارس در سال ۱۳۸۵) و «روباه شنی» (برندهی جایزهی کتاب سال و جلال آلاحمد در سال ۱۳۹۵). او از سال ۱۳۷۹ به مدت دو سال دبیر بخش داستانِ مجلهی «عصر پنجشنبه» در شیراز بود که مدتی بعد توقیف شد.
بعد از مجموعهداستانهای «پایکوبی»، «بلبل حلبی» و «روباه شنی»، به نظر میآید «کلاهی که پس معرکه ماند»، پیچشِ روایی و ابهام کمتری دارد. ۹ داستان که عمومن ساختار واقعگرایانه دارند. جز یک داستان که داستان درخشانیست با نام «نقطهی سرخ». که با ورود عنصری وهمآلود جهانی شگفت میسازد. میتوان گفت «کلاهی که پس معرکه ماند»، همچون آثار پیشین محمد کشاورز، نشان از نگاه نقادانهی نویسنده بر وضع موجود و انسان معاصر دارد. مفاهیمی چون؛ فقدان، شهرنشینیِ لجامگسیخته، جهل، سودجویی، قهرمانپروری، رنگباختگی ارزشهای زیستی و… از موضوعاتیاند که در لایهی معناییِ داستانها امکان وجود پیدا میکنند. به گفتهی نویسنده؛ در این داستانها فقدان، بحران ایجاد میکند. همچنان که در داستانِ «اصطبل تشریفات» اولین داستان این مجموعه؛ بازیِ قدرت، شکوه و جلالِ اسبی تکمانده از صدها اسب سوارهنظام را به مضحکهای تبدیل میکند تا از این بحران، گردانندگانِ بازی عافیتطلبی خود را داشته باشند. داستانِ «کلاهی که پس معرکه ماند» که نام مجموعه نیز از آن گرفته شده، شرح سینمادار و سینمایی قبل از سال ۱۳۵۷ است در شیراز؛ سینما مهتاب و یا سینما دَمِ کَل (اشاره به کل موشیر. خیابانی که سینما آنجا بود) و آرزوهای به خاک نشسته. در این داستان، جهلِ عموم و سودجوییِ فردی از یک ضدقهرمان، قهرمان میسازد و سپس نابودش میکند. طنزِ برخاسته از موقعیتی وارونه، همچون بسیاری از داستانهای کشاورز لبخند تلخی بر لب مینشاند. نویسنده خود اشاره داشته که کتاب بر اساس ساختن قهرمان و سپس شکستنش شکل گرفته است. داستانِ «وقایعنگاری یک ماجرا در دهکدهای ملالانگیز» (که ابتدا قرار بود مجموعه به این نام باشد)، به نظر ادای دینی است به نویسندهی کهنهکار شیرازی: «امین فقیری» (نویسندهی «دهکدهی پرملال» و «رقصندگان»). در این داستان، همزیستیِ واقعیتِ بیرونی با واقعیتِ داستانی به اوج خود میرسد. آدمهای روستا به غلط یا درست خود را در داستانهای نویسندهای که معلم روستاست، فاش و عریان میبینند و تاب این عریانی را در جهان داستانی ندارند. میتوان گفت داستان «شاپریون» شکل دیگری از داستان «روباه شنیِ» (در مجموعهی روباه شنی) کشاورز است. پرداختن به وجودی بینقص، زیبا و خواستنی. وجودی مثل گلِ شازده کوچولو که در سیارهای دیگر متولد شده باشد و حالا زمینیها را سرگشتهی خود کند. شاید مثل همان روباه شنی که همهی بیکسان در آرزوی داشتنش بودند. شکلِ نشانهای از عشقی ابدی و یا آرمانشهری دستنایافتنی. در این داستان و همچنین داستان «نقطهی سرخ» ساختوساز و شهرنشینیِ تهاجمی و نیز تعارض با طبیعت از دیگر موضوعاتیاند که میشود دریافت. «اتاق نقاشی»، داستان نقاشیست که سالها در تلاش است نگاهِ مادرِ ازدسترفتهاش را که در خاطرهای دور به یاد دارد، در طرحی، از نو بسازد. شکلِ احضار گذشته و تلاش برای ماندگار کردنِ آنچه تکرارناشدنیست. داستان «بازیِ بعدازظهر»، حالِ انسان امروزست که به ناچارِ شرایط، ارزشها و شأن انسانیاش را فراموش کرده. زنی تنها و مستاصل در عشقی نافرجام و دو مرد. مثلثی که هر سه ضلعش در حال کامجویی از یکدیگرند. و دیگر بحث درست و غلط نامعلوم است. «پولبازی»، صدای اعتراض نویسنده است (در داستان هم به طور ضمنی به نام نویسنده اشاره میشود) به نظام سرمایه و پول. و بازیای که بزرگان با آن میکنند؛ کلاهِ شرعی بر معاملات غیرقانونی گذاشتن و شروع پولبازی. مسلمن تنها بازندهی این بازی کسیست که کلاهی ندارد. «نقطهی سرخ»، تنها داستان این مجموعه است که از فضای رئال به جهانی فراواقعی و وهمآلود پا میگذارد. سه برادر که به شکار کبک میروند. اما هنگام بازگشتن از کوه همانهایی نیستند که بالا میرفتهاند. یک چیزی آنجاست؛ روی نقطهی سرخ پیراهنشان. داستانِ آخر این مجموعه، «مردی که همه چیز داشت». شرح یک زندانی دگرکیش است که نمیتواند و اجازه ندارد حتا به شکل زبانی از کیش خود برگردد. در نتیجه باید همه چیز را از دست بدهد. غیر یک چیز که به شکل عنصر وجودیاش، حتا اگر خودش دیگر نباشد، حضور دارد و به اشارهی متن شاید بتوان با همان تنها نشانه، گذشته را با تمام داشتهها و نداشتههایش بازآفرید و در نتیجه ادامه داد. ماند و حذف نشد.
کشاورز بارها گفته است برای نامگذاری داستانهایش وسواس و توجه به خرج میدهد.
«اسم داستان برای من مهم است. به داستان هویت میدهد. گویی باید فشردهی خود داستان باشد. در تمام مدت نوشتن ذهنم درگیر اسم است. تا اسم مناسب گیر نیاورم گویی داستان همچنان ناتمام است. درست مثل خانهای که وسواس داری زیبا بسازیش. بیشک سعی میکنی دری زیبا برایش انتخاب کنی. دری که طرحش با کلیت ساختمان همخوان باشد. گاهی شده داستانی حول محور یک اسم شکل گرفته. یا شده داستانی تا برسد به مرحلهی چاپ دو سه بار اسمش را تغییر دادهام. فکر میکنم اسم داستان باید گیرا و جذاب باشد و در ذهن بماند.»۲
از این نظر انتخاب عنوانِ «کلاهی که پس معرکه ماند» برای کل مجموعه شاید رهنمودی باشد برای مخاطب برای دریافت یک مفهوم ازلی ـ ابدی: شکست. کلاهی که به پس معرکه پرتاب میشود و ما برای داشتنِ دوبارهاش، برای همیشه از صفِ اول معرکه باز میمانیم.
۱. گفتوگوی نگارنده با محمد کشاورز ۲. گاهنامهی ادبی ـ الکترونیکی پیرنگ، شمارهی یک
«همهچیز را بهطور کامل و بدون استثنا بسوزانید»
«همهچیز را بهطور کامل و بدون استثنا بسوزانید»۱ ۱۰ آوریل ۱۹۲۴ فرانتس کافکا۲ حکم مرگ خود را دریافت کرد. هیچکس این واقعیت هولناک را از او پنهان نکرد، درست مثل اتفاقی ...
«میمِ تاکآباد» داستان کشف است. رازهای سربهمهری که دست خواننده را بسته نگه میدارد از همان پشت جلد، از میمِ تاکآباد؛ که این اسم را چطور صدا بزنم؟ و نویسنده ...
یادداشت بر رمان «توپ شبانه» جعفر مدرس صادقی
«من سالهاست که فقط دفترچه خاطرات مینویسم... شاعر بودن به این سادگیها نیست. به چاپ کردن و چاپ نکردن هم نیست... شعرا فقط احترام دارند. اما احترام به چه دردی ...
«این جنگیست میان دو روایت»
به همت کتابسرای کهور شیراز مجموعهداستان «میمِ تاکآباد» اولین اثر نغمه کرمنژاد نقد و بررسی شد. مجموعهداستان «میمِ تاکآباد» توسط نشر «آگه» در اسفند سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این جلسه ...
نویسنده: اطلس بیاتمنش
نویسنده: آزاده اشرفی
نویسنده: آرش مونگاری
نویسنده: گروه ادبی پیرنگ
نویسنده: علی سیدالنگی