. کوچهی افسون پر بود از آدمهایی که نصف سرشان مثل کالباس بریده شده بود. جمجمه نداشتند. توی...
موهایم را با فرق وسط، پشت سرم گوجه میکنم. با خودم میگویم: این هم از خانوم دانورس،...
. همهچی داغه. عین یک بختک نیمپز افتادم تو رختخوابم که خودش عینهو گلخن گرمابهس. نیمخیز میشم. تنم...
آقای میم در یک شرکت واردکنندهی ادوات کشاورزی کار میکند. از بیست سالگی به تهران مهاجرت کرده است...
. در سال ۱۹۶۶ کتابی به نام «آنها بچههای من نبودند»، در پراگ به چاپ رسید که شامل...
نامهی دستنویس مارگارت بوبر-نویمان به یان یسنسکی، دوازده روز پس از مرگ میلنا یسنسکا نوشته شده و معتبرترین...
. به پدرش یان یسنسکی ۱۳ سپتامبر ۱۹۴۳ . عزیزترینم؛ خیلی خوشحالم که بالأخره توانستم بار دیگر با...
. نامهی یازدهم به پدرش یان یسنسکی آگوست ۱۹۴۱ پدر عزیز؛ خوشحالم که کارلا بهتر شده است....
. میلنا یسنسکا در اکتبر ۱۹۴۰ به اردوگاه کار اجباری راونسبروک در نزدیکی برلین تبعید شد. ابتدا در...
. اواسط ژوئن ۱۹۴۰، دادرسی علیه میلنا یسنسکا متوقف شد، به دلیل اینکه: «شواهد کافی از فعالیتهای خیانتآمیز...